دانلود مقاله خود را بشناسيم از گوگل 


از تلگرام  : https://t.me/khodshenasi4/3110
بسم الله الاعرف
خود را بشناسيم



1 - آنکسي را که مي پنداري خودت هستي، نيستي. تو آني هستي که نيستي!
2 - تو همواره ضد خودي بي آنکه بداني و بخواهي. پس ضد خود باش تا خود باشي
3 - اگر مي پنداري که خوبي پس خوبي. ولي ميداني که نيستي!
4 - اگر مي پنداري که بدي پس بدي! ولي ميداني که نيستي!
5 - تو نه خوبي نه بد! تو فقط آدمي که برتر از خوب و بد است ولي اسير خوب و بد است.



6 - آنکه خود را برتر از ديگران مي داند پست تر از ديگران است. ميزاني بهتر از اين در شناخت انسانها نيست.
7 - آنکه خود را مؤمن مي داند بي ترديد کافر است. آنکه خود را عالم مي داند بي ترديد جاهل است.
8 - خوب و بد هيچ يک داراي حقي برتر نيست اين دو بدون يکديگر ممکن نمي شوند همچون کفر و ايمان! اين
دوگانه هاي متضاد جمله نهاده هاي الهي در نفس بشرند. آدمي بواسطه تجربه اين دو و از وراي رابطه ديالکتيکي
اين اضداد در نفس ناطقه انسان است که بسوي حق تعالي مي يابد. و لذا انسان کامل در نظر عامه مردمان اسوه
اشد خوبي و بدي است در حاليکه او مظهر حق است و در وراي نيک و بد زيست مي کند.


 



9 - خوبيهاي تو در چشم ديگران همان بديهاي توست و بالعکس!
10 - تو هرگز خود را نخواهي شناخت زيرا "خود" يک ايده موهوم و سيال است که هر دم به رنگي درمي آيد و جلوه
مي کند. و لذا گاه مجذوب خودي و گاه منفور!
11 - درک و تجربه خوب وبد در نفس ناطقه انسان براي آن است که آدمي از اين ميانه برخيزد و از خود فرارود و
جان خود را از اين جنگ بي پايان بين نيکي و بدي برهاند.
12 - سيرت تو هر لحظه در حال تغيير است همانطور که صورت تو در آئينه! پس واقعيتي جز تغيير و رفتن نيست!
پس بفهم که چيست که تو را تغيير مي دهد و با خود مي برد. بفهم که به کجا برده مي شوي! بفهم که راه کيست!
13 - آنکه تو را با خود مي برد الله است که تو را به قلمرو الله اکبر مي کشاند. اينست خود تو! پس خود تو همان
خداست که هيچوقت نمي تواني به چنگش آوري و مريد خود کني! پس مريدش باش! ولي نمي تواني! و اين را
بخواه و لحظه اي دست از اين دعا برندار تا به خود برسي يعني به خدا!



14 - آنچه که توهم و خرافه اي بنام "خود" را در تو ايجاد کرده و همه عمر بازيچه و باطلت مي سازد صورت دائما در حال تغيير و تباهي توست که عاقبت در خاک از تو پاک مي شود و هيچ باقي نمي ماند. پس تو نيستي و آنکه
هست خداست که در طي مدتي که عمر ناميده مي شود از خاک تو مي گذرد. تو خاکي و بس! که اين خاک را هم
او آفريده است. پس تو هيچ نيستي! اين حقيقت را بفهم و بپذير و ذکر خود ساز تا از هر چه شر و وهم و فريب
و بدبختي و ظلم نجات يابي!
15 - تنها راه نجات تو از شر خودت فهم تو از خود توست. نور اين فهم نيز امام توست و امام کسي است که خود را
به تمام و کمال فهميده و نيستي خود را يافته و از خود فنا شده است.
16 - انسان پاک کسي است که جز ناپاکي در خود نمي بيند. انسان برتر کسي است که پست تر از خود نمي شناسد.
آنکه خود را پاکتر و برتر از همه مي داند خود شيطان و دجال است.
17 - انسان خوشبخت و راضي کسي است که از خود رهيده و به خودآ رسيده باشد يعني به خدا! اين "آ" همان نور
فهم است.



- هيچوقت خود به خودي خود نمي تواند خود را فهم کند و خودآ گردد الا اينکه در پرتو نور يک انسان خودآ به
مثابه امام قرار گيرد.
19 - امام همان "آ" است: الفون! يعني انوار پنجگانه محمد-علي-فاطمه- حسن-حسين که بر گوش و چشم و بيني و
زبان و لبان مي تابند و صورت خدائي انسان را تنوير مي کنند و بر خود شاهد مي گيرند. انسان خودآ حاصل اين
انوار خمسه است. پس هر که به خود آمد و خودآ شد به امامت وجود نائل شده است. يعني از خود جسماني
رهيده و به خود الهي رسيده است.



20 - هرگاه در ميان قومي، فرد به مقام خودآئي برسد قيامت آن قوم برپا مي شود که واقعه روياروئي آحاد اين قوم با
خويشتن است. که در اين قيامت تعداد اندکي عدم خود را تصديق کرده و از خود به تمام و کمال توبه مي کنند و
به خودآئي جان وارد مي شوند و مابقي مردم دچار انکار گشته و اسير شقاوت و ذلت و عذاب عظيم مي گردند
تا در اين عذاب از خود پاک شوند.
21 - هر که خود را بر حق مي داند شيطان است و رسواي زمانه و مطرود همگان!
22 - تو همواره عين دشمن خويشي. پس دست از دشمني بردار تا با دوست خود باشي.



23 - اگر به يقين باور کردي که دشمني جز خودت نداري بر آستانه خودآئي و لايق بهشت جاني!
24 - چرا اين حقايق ساده و آشکار تا اين حد در ميان اکثر مردمان مضحک و مطرود است؟ راستي و درستي اين
حقايق در دلهايشان تصديق مي شود ولي با ذهن خود به انکارش مي پردازند چرا؟ زيرا ذهنشان بواسطه آموزه
ها و باورهاي موروثي و عاريه اي اشغال شده است که هيچ ربطي به خودشان ندارد. از آنجائي که "خود" دروغ
است پس جز دروغ را باور نمي کند.
25 - آنچه که اکثر مردمان آنرا خود مي نامند بي خودي آنهاست که قلمرو اضداد و ابطال است. اين همان بي خودي
است که دربدر در ديگران و در صاحبان قدرت و ثروت و عيش در جستجوي خود است. اين همان ستمبري است.
انسان بي خود، يا انسان ستمگر است يا ستمبر.



26 - مردم بي خود تلاش مي کنند بواسطه ثروت و قدرت و آداب و رسوم و بازيها و جلوه گريها و عيش و تجلمات و
تملکات خلاء و نابودگي اين بي خودي را پر کنند و يا اين بي خودي را از خود و ديگران پنهان دارند. اين تلاش
نهايتاً قومي را در انواع فساد و ستم و پوچي و ناامني و فقارت و ذ ل ت نابود مي سازد و اين غلبه و ظهور بي
خودي است که در هر عصري يکبار اقوام بشري دچارش مي شوند. و اين قيامت بي خودي است!
27 - انسان بي خود هر چه ثروتمندتر مي شود فقيرتر مي شود هر چه قدرتمندتر مي شود حقيرتر مي شود هر چه
مشهورتر مي شود مفتضحتر مي شود و آنگاه که محبوب مي شود جنايتکار مي شود و عاقبت زير پاهاي مردمان
بي خودتر از خودش له مي شود.



28 - انسان بي خود از طريق تملک و به گروگان گرفتن زير دستان خود احساس خودي مي کند و از حس نابودي
ميرهد. و واي بر حکومتي که متشکل از انسانهاي بي خود است که مل تي را به گروگان خود مي گيرد. و واي بر
ملتي که بخاطر حداقل معاش خود تن به گروگان حاکمان خود مي دهد چنين ملتي در درون خانواده مشغول
گروگانگيري است. گروگان زن بدست مرد و گروگان فرزندان بدست زن!
29 - يک فرد يا جامعه بي خود، موجودي ، بلعنده و آدمخوار است و در آخرامان که اين بي خودي محسوستر و
رسواتر است اين درندگي هم هولناکتر مي شود که بصورت قتل درون خانواده ها تا جنايات اجتماعي و سرکوبگري
حکومتي روزافزون خودنمائي مي کند.



30 - نيهيليزم )نيست انگاري( که روح و فلسفه حاکم بر افراد و اقوام و فرهنگها در آخرامان است بمعناي پذيرش
جبري اين بي خودي است که قيامتش برپا شده و هيچ راه گريزي ندارد. و لذا اين بي خودي تبديل به مذهب و
مسلک و ايدئولوژي مي شود که نيچه نخستين پيامبر نيهيليزم در عصر جديد است.
31 - انسان بي خودي که ميخواهد بي خوديش را سرمايه هويتي سازد و به نمايش بگذارد تبديل به ديوانه اي نابودگر
و خطرناک مي شود که به آب و آتش مي زند و همه اطرافيان و زيردستانش را با خود هلاک مي سازد. از اين
نوع آدميان بخصوص در آخرامان که عصر آزاديهاست به وفور يافت مي شوند.



32 - حاکميت جباران جز بر توده هاي بي خود نيست از طريق اين ستم بري احساس خودي مي کنند.
33 - همه حکومتها بر روي زمين و در طول تاريخ، حاکميت شياطين بر مردمان بي خود بوده است.
34 - انسان خودآ تحت سلطه هيچ حاکميتي درنمي آيد جز حاکميت خداوند!
35 - قيامت آخرامان، قيامت انسان بي خود و بي خوديهاي رنگارنگ بشر است. و لذا در اين قيامت منکران بهر
وسيله و دسيسه و نمايش و سند و مدرک و عنوان و القاب ديني و علمي و هنري و فني و سياسي مي آويزند تا
بي خودي خود را پنهان دارند و براي اين نابودگي، خودي پديد آورند و لذا امروزه عصر هزاران دسيسه و مکر
و نمايش نو به نو است تا سر حد سلاخي اعضاء و جوارح و صورت خود جهت پنهان داشتن بي خوديهاي رسوا
شده!
36 - وقتي انسان بي خودي تحت تأثير ادبيات عرفاني و وحدت وجودي دعوي الوهيت مي کند قلمرو ظهور شيطان
ميگردد و اين همان پيدايش دجال است.



37 - انسان بي خود، بي وجود است و جهت پر کردن خلاء بي انتهاي اين نابودگي باطني خود هر چيزي را در جان
خود وارد مي کند تا شايد احساس وجود کند! اشياء، همسر، فرزندان، نژاد، مايملک وو. ولي کل کائنات هم
نمي تواند ذره اي از اين حس نابودي را در او جبران نمايد.
38 - انسان کافر يعني انسان بي خدا! انساني که يا اصلاً خدائي نمي شناسد و يا او را در وراي آسمانها مي داند که نه
او دستش به انسان مي رسد و نه انسان به او دستيابي دارد. و اين همان انسان بي خود است زيرا بقول علي)ع(،
خدا همان خو د خود انسان است.



39 - انسان بي خود، موجودي بخيل و حسود است بخصوص نسبت به خود و خانواده اش! زيرا هيچ نعمتي را پذيرا
نيست و نعمات را مرگبار مي پندارند زيرا او موجودي واژگون پندار است و هر ارزشي را ضد ارزش مي داند.
40 - چرا بقول قرآن کريم، اکثر مردمان کافرند؟ زيرا پذيراي تغيير و تحول و طي طريق الي الله نيستند چرا که حيات
دنيا را ابدي و هدف زندگي مي پندارند. اينست که آنها را ضد نعمات الهي کرده و خدا را از قلمرو حيات و هستي
خود بيرون کرده اند. اين پندار و تلاشي احمقانه و بيهوده است و بتدريج به اين حقيقت پي مي برند و تسليم
جبرهاي زندگي مي شوند و تحت سلطه حکومتها درمي آيند و حکومتها را صاحب و قيوم خود قرار مي دهند.



41 - انسان بي خود بايستي بلاوقفه در جستجوي يک انسان با خود و خودآ باشد يعني انساني که مظهر نوري از
خداوند است تا از او نوري بگيرد.
42 - چون انسان خودآئي را يافتيد آنقدر با او بمانيد تا با خود شويد. و اين ممکن نيست الا در جريان خدمت و اطاعتي
خالصانه! بي خودي خود را که عين بي ارادگي شماست تحويلش بدهيد تا صاحب اراده خودي شويد. او همان
امام شماست. اينست که در مذهب ما انسان بي امام را کافر خوانند يعني بي خود و بي خدا!
43 - انسان خودآ کسي است که زندگي خدائي دارد يعني از غير خدا بي نياز است.
44 - انسان بي خود تدريجا در خرافات غرق مي شود براي اينکه بتواند علتي براي بي ارادگيهايش در سائر چيزها و
امور ماورائي پيدا کند چرا که هرگز خود را علت سرنوشت و اعمالش نمي يابد زيرا خودي در ميان نيست.
خرافه، توجيه خود در غير خود است.



45 - سرچشمه همه مشکلات آدمي فقدان تقواست يعني بولهوسي که همان بي ارادگي است که علتش بي خودي است
و اين معناي کفر بشر است. بي خودي و بي خدائي امر واحديست.
46 - بولهوسي واضح ترين نشان بي ارادگي است که انسانهاي بي خود دچارش مي شوند زيرا جانشان به تسخير اجنه
و شياطين درمي آيد و آنها را به هر سو مي گشاند که عاقبتش تباهي و دوزخ است.
47 - تقوا و خويشتن داري و پاکدامني واضحترين نشان اراده و هويت خودي بشر است.



48 - خطرناکترين انسانهاي بي خود کساني هستند که کمترين تعهد عملي به عقل يا عرف و يا شرع ندارند. بقول
رسول خاتم)ص( در همه حال حتي تظاهر به دين بهتر از بي ديني است. و لذا کسي که خودي ندارد عقلي هم ندارد
پس اگر هيچ تعهدي به عرف و شرع هم نداشته باشد در اندک مدتي تباه شده و زندگيش ويران مي گردد. و حتي
از حيات حيواني هم ساقط مي شود.
علي اکبر خانجاني
/ 10 / 1400

مدرسه آخرالزمان(بند6)

مقاله صوتي فلسفه وجودي سلفي گري ، کرونا و کتاب جديد استاد

مقاله جديد استاد علي اکبر خانجاني : خود را بشناسيم

مقاله جديد استاد علي اکبر خانجاني : خود را بشناسيم

خرافه (مقاله جديدي از استاد علي اکبر خانجاني)

خرافه (مقاله جديدي از استاد علي اکبر خانجاني)

مي ,بي ,انسان ,خودي ,تو ,پس ,مي شود ,است که ,خود را ,بي خود ,انسان بي

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مقاله دانشجویی frektaleusib هوا news سامانه تبلیغات و کسب درآمد بازدیدساز مینا نیک سرشت سایت اینترنتی سرد مطالب اینترنتی اریا ویت طلا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد